داستان های کوتاه انگلیسی با معنی
Advising A Fool
نصیحت کردن یک احمق
On a mango tree in a jungle, there lived many birds. They were happy in their small nests. Before the onset of the rainy season, all the animal of the jungle repaired their homes. The birds also made their homes more secure.
در جنگلی روی یک درخت انبه ، پرندگان زیادی زندگی می کردند.آنها در لانه های کوچکشان خوشحال بودند. قبل از شروع فصل بارندگی ، تمام حیوانات جنگل خانه هایشان را تعمیر کردند. پرندگان نیز خانه های خود را محکمتر کردند.
Many birds brought twigs and leaves and others wove their nests. “We should also store some food for our children," chirped one of the birds. And they collected food, until they had enough to see them through the rainy season. They kept themselves busy preparing for the tough times.
چندین پرنده شاخه ها (ترکه ها) و برگ ها را آوردند و بقیه لانه هایشان را درست کردند. یکی از پرنده ها جیک جیک کرد: ما باید مقداری هم غذا برای بچه هامون انبار کنیم. آنها تا زمانیکه مقدار غذاها را برای فصل بارندگی کافی دیدند، آذوقه جمع کردند. پرندگان به آماده کردن خود برای دوران سختی مشغول شدند.
Soon the rains came. It was followed by thunder and lighting. All the animals and birds stayed in their homes.
خیلی زود فصل بارانی از راه رسید . و به دنبالش رعد و برق. تمام حیوانات و پرندگان درخانه هایشان ماندند.
It continued raining for many days. One day, a monkey wet in the rain came into the forest. He sat on a branch, shivering with cold, water dripping from its body.
باران روزهای زیادی ادامه داشت. روزی میمونی خیس آب به جنگل آمد. او روی شاخه ای نشست ,از سرما میلرزید و آب از بدنش می چکید.
The poor monkey tried his best to get shelter, but in vain. The leaves were not enough to save him from the rains. “Brrr! It is so cold!" said the monkey.
میمون بیچاره تمام تلاشش را کرد که پناه بگیرد ولی بیهوده بود. برگ ها برای نجات او از باران کافی نبودند. میمون گفت: ررررر! چه سرده!
The birds were watching all this. They felt sorry for the monkey but there was little they could do for him. One of them said, “Brother! Our small nests are not enough to give you shelter."
Another bird said, “All of us prepared for the rainy season. If you had, you would not be in this piteous situation."
تمام این مدت پرنده ها داشتند تماشا می کردند. برای میمون متاسف شدند اما کوچکتر از آن بودند که بتوانند برایش کاری کنند. یکی از آنها گفت: داداش! لانه های کوچک ما برای پناه دادن به تو کافی نیستند. پرنده دیگری گفت: همه ما برای فصل باراندگی آماده شدیم. اگه تو هم آماده شده بودی، الان در این وضعیت اسف بار نبودی.
“How dare you tell me what to do?" said the monkey, growling at the bird. The monkey angrily pounced on the bird’s nest, tore it and threw it on the ground. The bird and her chicks were helpless.
میمون سر پرنده غرید: چطور جرات میکنی به من بگی چکار کنم؟ میمون با عصبانیت به سمت لانه پرنده حمله کرد و آن را درید و به زمین انداخت. پرنده و جوجه هایش درمانده و بی پناه بودند.
The poor bird thought, “Fools never value good advice. It is better not to advise them.
پرنده بیچاره فکر کرد: احمق ها هیچوقت ارزش نصیحت های خوب را ندارند. بهتر است که نصیحتشان نکنی!
ترجمه فارسی : (کاری از گروه بامبو دات آی آر)
...............................
برای مشاهده فلش کارتهای مکالمه زبان انگلیسی همراه با جعبه لایتنر و
همینطور استفاده از سایر منابع آموزشی مانند گرامر، داستان، مقاله، کالوکیشن،
لغتنامه تصویری و ...، اپلیکیشن بامبو را نصب نمایید.
از اینکه کپی نمی کنید و به تلاش دیگران احترام می گذارید سپاسگزاریم
(بامبو دات آی آر)