آشنایی با اصطلاحات و ضرب المثلهای انگلیسی
Pull oneself together
خود را جمع و جور کردن
( به خود آمدن , آرام شدن پس از یک اتفاق ناخوشایند)
.You need to pull yourself together
لازمه خودت رو جمع و جور کنی ( باید به خودت بیای ).
He had a major accident and had a hard time pulling himself together after that.
او تصادف شدیدی داشت و بعد از اون به سختی خودش رو جمع و جور کرد (به خودش اومد).
I'm going through a major personal crisis, but I'll have to
pull myself together and do what is to be done
دارم یک بحران شخصی بزرگ را پشت سر می گذارم ، اما باید خودم را
جمع و جور کنم و آنچه را که باید انجام دهم.
He was unable to pull himself together after he lost his
entire family in the plane crash.
پس از اینکه تمام خانواده اش را در سقوط هواپیما از دست داد ، نتوانست به خودش بیاید.
In spite of all his misfortunes, he has pulled himself
.together and done well for himself
علی رغم همه گرفتاری ها و بدبختی هایش ، خودش را جمع و جور کرد و بهترین کار را برای خودش انجام داد(هر کاری از دستش بر می آمدد برای خودش انجام داد).
.......................................
برای مشاهده فلش کارتهای مکالمه زبان انگلیسی همراه با جعبه لایتنر و
همینطور استفاده از سایر منابع آموزشی مانند گرامر، داستان، مقاله، کالوکیشن،
لغتنامه تصویری و ...، اپلیکیشن بامبو را نصب نمایید.