داستان کوتاه آلمانی با ترجمه فارسی
Der Topf
دیگ
Nasreddin borgte sich einmal beim Nachbarn einen Kochtopf. Als er ihn genug gebraucht hatte, stellte er eine kleine Schüssel hinein. So brachte er den Topf zurück.
روزی ناصرالدین (ملا نصرالدین) دیگی را از همسایه اش قرض گرفت. وقتی نیازش رفع شد (به قدر لازم از آن استفاده کرد) ، کاسه ای کوچک در آن گذاشت. سپس قابلمه را برگرداند.
Der Nachbar fragte, was die kleine Schüssel bedeuten sollte. Nasreddin antwortete: „Der Topf hat Junge bekommen.“
همسایه پرسید که منظور از کاسه کوچک چیست. ناصرالدین جواب داد: دیگ بچه (به دنیا) آورده.
Der Nachbar war zufrieden. Er nahm beides, den Topf und die Schüssel. Einige Zeit später borgte sich Hodscha den Topf wieder. Diesmal brachte er ihn nicht zurück. Nach einer Woche kam der Nachbar zu ihm.
همسایه خوشحال بود. هم قابلمه و هم کاسه را برداشت. مدتی بعد، خواجه دیگ را دوباره قرض گرفت. این دفعه دیگر آن را برنگرداند. بعد از یک هفته همسایه نزد او آمد.
„Ich möchte meinen Topf wiederhaben“, sagte er böse. „Es tut mir leid“, sagte Nasreddin. „Der Topf ist gestorben.“
با عصبانیت گفت: "می خواهم دیگم را پس بگیرم." ناصرالدین گفت: متاسفم. "دیگ مرده ."
„Welch ein Unsinn! Ein Topf kann doch nicht sterben“, erwiderte der Nachbar. „Ein Topf kann auch keine Jungen bekommen. Aber du hast die kleine Schüssel genommen“, sagte Nasreddin. „Du hast also geglaubt, dass der Topf Junge bekommen hat. Warum willst du jetzt nicht glauben, dass der Topf gestorben ist?“
همسایه جواب داد: " چه بی معنی (چه مزخرف)! یک دیگ نمی تواند بمیرد ، ". ناصرالدین گفت : "یک دیگ هم نمی تواند بچه بزاید. اما تو كاسه كوچك را برداشتی. ”. "پس قبول داشتی دیگ بچه می آورد. حالا چرا باور نداری که دیگ مرده ؟ "
ترجمه فارسی: (کاری از گروه بامبو دات آی آر)
مرجع:
https://www.sos-halberstadt.bildung-lsa.de/
...................................
فلش کارتهای مکالمه زبان آلمانی همراه با جعبه لایتنر و برای مشاهده
همینطور استفاده از سایر منابع آموزشی مانند داستان، مقاله، کالوکیشن،
لغتنامه تصویری و ...، اپلیکیشن بامبو را نصب نمایید.
از اینکه کپی نمی کنید و به تلاش دیگران احترام می گذارید سپاسگزاریم